Web Analytics Made Easy - Statcounter

محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی بعد از اینکه طی سال‌های گذشته خود را به تخت پادشاهی نزدیک‌تر کرد، تلاش گسترده‌ای برای ارائه چهره‌ای اصلاح‌طلبانه از خود به کار گرفته و وانمود می‌کند که رویکرد‌های سنتی عربستان به پایان رسیده و مردم این کشور از این پس با آزادی بیان و عمل و رفتار بیشتری زندگی خواهند کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی با توسعه نمونه‌های زندگی مدرن اروپایی در پروژه‌های کلان تلاش دارد خود را به عنوان یک نئولیبرال معرفی کند، فارغ از اینکه رویکرد‌های استبدادی با روحیه وی عجین شده است. رفتاری که طی سال‌های گذشته نمود‌های مختلف آن در ابعاد سرکوب‌های داخلی، افزایش احکام صادره زندان و اعدام ضد مخالفان سیاسی، نقض گسترده آزادی‌های اقلیت‌های دینی و مذهبی، مهاجران خارجی و نقض حقوق زنان و گسترش فساد شاهد آن هستیم.

از سوی دیگر مقامات ریاض سنگ‌بنای سیاست خارجی خود را مبتنی بر جلب حمایت قدرت‌های غربی برای بقای حاکمیت غیر دموکراتیک خود در عربستان قرار داده‌اند، علاوه بر اینکه تلاش گسترده‌ای در توسعه ایدئولوژی وهابی و تکفیری مبتنی بر این رویکرد در منطقه دنبال می‌کنند که منجر به مداخله گسترده این کشور در امور داخلی دولت‌های دیگر منطقه و بین‌الملل و جنگ افروزی ضد برخی از آن‌ها از جمله یمن شده است. آنچه در این مجموعه مقالات بررسی خواهد شد، ابعاد سیاست‌های متناقض حاکمیت سعودی در دو عرصه داخلی و بین‌المللی و تشریح نقض گسترده مبانی انسانی در رفتار‌های حاکمان سعودی است.

ز: مداخله عربستان در بحرین

هفتاد و پنج درصد مسلمانان بحرین شیعه هستند که اقلیتی متشکل از جمعی از مهاجران و خاندان سلطنتی که اهل تسنن هستند، بر آن‌ها مسلط شده اند. شیعیان از زمان قدیم تاکنون پیشینۀ جمعیت کشور بحرین را تشکیل می‌دهند و این درحالی است که کمترین سهم و مشارکت سیاسی را در مناصب بالای حکومتی دارند. آن‌ها به طور گسترده‌ای خود را به لحاظ اجتماعی محروم و به لحاظ سیاسی در حاشیه احساس می‌کنند. طی سال‌های گذشته هرگاه شیعیان تلاش کرده‌اند، از راه‌های مشروع، مسالمت آمیز و دموکراتیک، با تبعیض مقابله کنند؛ سرکوب شده‌اند. از نگاه عربستان، موفقیت شیعیان در بحرین موجب تسری به شرق این کشور می‌شود و بحران‌های اقتصادی و امنیتی برای آل سعود ایجاد می‌کند. بدین ترتیب با ابزار‌های مختلف سرکوب‌گری به دولت بحرین در سرکوب شیعیان کمک می‌کند.

همچنین ماهیت رژیم سیاسی بحرین، پادشاهی مشروطه است. مطابق با قانون اساسی این کشور، هرچند قوای سه گانه مستقل بوده، مجاز به اعمال نفوذ در وظایف و اختیارات یکدیگر نیستند؛ اما در عمل هر سه قوه زیر نظر مستقیم پادشاه بحرین است که همراه با ولیعهد و نخست وزیر بر کشور حکومت می‌کنند.

از زمانی که خاندان آل خلیفه در سال ۱۸۸۳ میلادی بر بحرین حاکم شدند، تاریخ سیاسی این قلمرو دوران متفاوتی را آغاز و تجربه کرده است. دورانی همراه با فقدان آزادی سیاسی و آزادی بیان که از همان آغاز موجبات اعتراض و ناآرامی‌های مردمی شده است. دولت و حکومت بحرین، دارای یک فرهنگ قبیله‌ای و شیخ سالاری است این در حالی است که بیشتر مردم بحرین فرهنگ شهرنشینی مدرن دارند. همین امر باعث بحران مشروعیت در ساختار حکومتی بحرین شده است. به دلیل همین محدودیت‌ها و فضای بستۀ سیاسی است که مردم بحرین همراه با مردم جهان عرب از سال ۲۰۱۱ به خیابان‌ها آمده و خواستار تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشورشان شدند.

انقلاب بحرین از ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ و همزمان با انقلاب در برخی کشور‌های عربی دیگر آغاز شد، اما با مداخله نظامی عربستان سرکوب شده و تاکنون ده‌ها نفر کشته و صد‌ها تن دیگر نیز زخمی و هزاران نفر از جمله رهبران انقلاب روانه زندان شده‌اند.

مداخله نظامی عربستان سعودی و امارات در بحرین با هدف سرکوب خیزش و قیام مردمی بحرین انجام شد و درنتیجه آن ۱۲۰۰ نیروی پیاده و چند صد خودروی زرهی از عربستان سعودی و امارات به بحرین فرستاده شد و درخواست انقلابیون بحرین از جامعه جهانی برای برخورد با این مداخله غیرقانونی نظامی عربستان سعودی بی جواب ماند.

عربستان سعودی از ابتدای جنبش مردمی در بحرین با تمسک به سه فاز سیاسی، نظامی و مالی به حمایت از رژیم سرکوبگر آل خلیفه پرداخت تا بدین ترتیب از سرایت بیداری اسلامی به مناطقی، چون الشرقیه عربستان ممانعت کند. هدف مداخله عربستان در بحرین سرکوب جنبش مردمی این کشوربود که علیه استبداد نظام حاکم آغاز شد و منجر به شهادت شماری از معترضان شد. با وجود این که رژیم آل خلیفه ادعا می‌کرد که این نظامیان برای حمایت از تاسیسات و نهاد‌های دولتی و چاه‌های نفتی این کشور وارد شدند؛ اما اسناد آشکار حضور این نظامیان در سرکوب اعتراضات مردمی گواه ادعای دروغین مقامات منامه بود.

مکاتبات هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا و مشاورش، افشا کننده ابعاد مهمی از کشتار تظاهرکنندگان بحرینی توسط نظامیان آل‌سعود است. نامه‌های رد و بدل شده میان کلینتون وزیر خارجه سابق و مشاورش که توسط ویکیلیکس افشا شد، واقعیت نقش عربستان در سرکوب انتفاضه بحرین و قتل تظاهرکنندگان مخالف نظام آل خلیفه را در محافل بین المللی مطرح کرد.

ایمیل سیدنی بلومنتال مشاور کلینتون به وی در واقع عبارت از گزارشی درباره تحولات دراماتیک در بحرین بوده که ورود نیرو‌های سعودی به بحرین را اشغالگری توصیف می‌کند. در این گزارش آمده است که صبح روز ۱۶ مارس سال ۲۰۱۱، به گفته افسران سعودی که تماس مستقیمی با نیرو‌های امنیتی عربستان دارند، دولت حمد بن عیسی آل خلیفه پادشاه بحرین به طور محرمانه به مشاوران نظامی پادشاه عربستان اطلاع داد که عناصر سعودی که در ۱۳ مارس وارد بحرین شدند و تعداد آن‌ها هزار نفر است، در صورتی که مجبور شوند، باید به قصد کشت تیراندازی کنند تا به نیرو‌های امنیتی نامنظم بحرین برای متفرق کردن تظاهرکنندگان مخالف دولت کمک شود.

طبق این گزارش، منابع مزبور تصریح کردند که نیرو‌های سعودی با هماهنگی نیرو‌های بحرینی به سمت تظاهرات کنندگان در میدان لؤلؤه آتش گشودند و این امر دست‌کم ۱۲ کشته و بین ۳۰ تا ۵۰ مجروح به جای گذاشت.

در این گزارش که پایگاه ویکی‌لیکس آن را منتشر کرد، آمده است: افسران سعودی تصریح کردند که پادشاه بحرین و نخست وزیر از تجمع طرفداران سلطنت مشروطه در بحرین به شدت نگران بودند و پادشاه در آن زمان بر به کارگیری تمام قدرت و توان لازم برای پایان دادن به مخالفت‌ها و اعمال قدرت مجدد بر اکثریت شیعه در کشور اصرار داشت.

همچنین فعالان حقوق بشر بحرینی و عربستانی به تازگی سندی را منتشر کردند که نشان می‌داد، «محمد بن سلمان» ولیعهد سعودی با درخواست دولت بحرین برای اعزام ۱۵۰۰ نیروی ویژه جهت «ایجاد امنیت» در صورت بروز اعتراضات این کشور در برگزاری انتخابات پارلمانی اخیر که در ۱۲ نوامبر (۲۱ آبان) برگزار شد، موافقت کرد.

دخالت عربستان در همین زمینه محدود نشد؛ بلکه بسیاری از ناظران معتقدند که بحرین با چراغ سبز عربستان روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی ایجاد کرد؛ موضوعی که بسیاری از ملت بحرین و همچنین معارضان آل خلیفه مخالفت خود را با این اقدام اعلام کردند و بار‌ها در رد هرگونه روابطی با رژیم اسرائیل دست به تظاهرات زدند. در همین رابطه روزنامه تاگس اشپیگل بر این باور است که بدون همراهی و چراغ سبز ریاض، امکان امضای چنین توافق‌نامه‌ای وجود نداشت.

روزنامه فرانسوی «لاپرس» نیز در خصوص عادی سازی روابط منامه و تل آویو اعلام کرد که بحرین به عنوان دومین متحد عربستان سعودی در خلیج فارس با متوجه کردن نگاه‌ها به ریاض که تاکنون در مقابل فشار‌های دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا مقاومت کرده است، به روابط خود با اسرائیل رسمیت داد، این تحول بدون حمایت ریاض که نفوذ زیادی در بحرین دارد، احتمالا به وقوع نمی‌پیوست.

پس از عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی، آل خلیفه با «یهودی سازی منامه» و عبور از مرز‌های خیانت، راه نفس کشیدن مردم بحرین را در عرصه‌های مختلف می‌بندد. عادی سازی روابط از سوی بحرین از مرز‌های خیانت فراتر رفته و کار به یهودی سازی منامه پایتخت این کشور رسیده است. به گفته منابع آگاه، طرح یهودی سازی منامه با هدف تبدیل حدود ۴۰ درصد از محله‌های شهر قدیمی به مسیرها، ساختمان‌ها و نماد‌های یهودی است و به منظور ساخت محله یهودیان در منامه تلاش بی‌وقفه‌ای برای خرید ساختمان‌های قدیمی و با قیمت‌های بسیار بالا صورت می‌گیرد.

نتایج جدیدترین نظرسنجی از سوی بنیاد مطالعات آمریکایی واشنگتن که اخیرا و بعد از گذشت دو سال از عادی‌سازی روابط امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی انجام شده، نشان می‌دهد درصد زیادی از ملت بحرین و ملت امارات مخالف هرگونه عادی‌سازی روابط با این رژیم هستند. این نظرسنجی نشان داد که بیش از ۸۰ درصد بحرینی‌ها مخالف عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی هستند.

ح: گسترش ایدئولوژی وهابی در پاکستان و افغانستان:

طی سال‌های اخیر ظهور سلفی‌گری در افغانستان با پول‌های هنگفتی که عربستان هزینه می‌کند رواج بیشتری گرفته است. عربستان پیشتر این سیاست را در پاکستان به اجرا گذاشت که با موفقیت چشم‌گیری روبرو شد، به طوری که نیرو‌های القاعده از آن سرچشمه گرفتند. این دو کشور به علت سابقه طولانی در ناامنی و هرج و مرج و نفوذ مدارس دینی وهابی و حضور سازمان‌هایی نظیر القاعده و طالبان در آن مرکزیت فعالیت‌های تروریستی عربستان را به خود اختصاص داده اند، گفته می‌شود بیش از ۳ میلیون محصل وهابی در پاکستان و صد‌ها هزار محصل در افغانستان مشغول تحصیل در مدارس وهابی وابسته به سعودی‌ها هستند.

افغانستان چند سال پیش، از تأسیس یک مرکز اسلامی به نام ملک عبدالله پادشاه عربستان در کابل توسط عربستان سعودی خبر داده و اعلام کرده بود که هزینه احداث این مرکز یکصد میلیون دلار است که با ظرفیت پذیرش پنج هزار دانشجو تاسیس شد.

افغانستان و پاکستان به عنوان همسایگان شرقی ایران برای ریاض از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار هستند، به گونه‌ای که بر اساس اظهارات خصمانه چند سال پیش محمد بن سلمان ولیعهد عربستان مبنی بر تلاش برای انتقال درگیری‌ها به خاک ایران هر از چند گاهی نتایج هزینه دلار‌های نفتی سعودی در حمایت از گروه‌های تروریستی را می‌توان در ناآرامی‌های ایجاد شده در مرز‌های شرقی ایران مشاهده کرد.

ط: تلاش برای نفوذ در آسیای میانه، قفقاز و شبه قاره هند:

عربستان سعودی در قفقاز، آذربایجان و آسیای میانه نیز فعال است و در ترور‌های صورت گرفته در منطقه چچن نقش عمده‌ای را بازی کرده است. این فعالیت‌ها عمدتا از طریق گروه‌های وابسته به ریاض در پاکستان و افغانستان برنامه‌ریزی می‌شود و دامنه آن تا کشور‌های شمال آفریقا، خاورمیانه و دورترین نقاط شبه قاره هند نیز می‌رسد.

سازمان‌های بین‌المللی تروریستی نظیر القاعده همچنین با داشتن تروریست‌هایی در تمام جهان قادر است تا هدف‌های متفرقه‌ای را در هر کشور جهان مورد حمله قرار دهد، این اهداف البته بر اساس راهبرد‌های عربستان و غرب بویژه آمریکا تعیین می‌شود.

عربستان سعودی با اهداف متعدد در سطوح مختلف ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی، نظامی، راهبردی و رقابت با کشور‌های منطقه‌ای نظیر ایران، ترکیه، قطر و حتی امارات متحده عربی اقدام به تقویت حضور و نفوذ سخت افزاری و نرم‌افزاری خود در کشور‌های مختلف از دورترین نقاط غرب آفریقا گرفته تا شبه قاره هند و آسیای شرقی کرده است.

در همین راستا عربستان غیر از مداخله نظامی و سخت‌افزاری در برخی کشور‌های منطقه از قبیل یمن و بحرین، طرح‌های راهبردی زیادی دیگری برای نفوذ در کشور‌های در حال توسعه دارد که بخش عمده‌ای از آن‌ها در قالب چشم‌انداز ۲۰۳۰ این کشور بازتعریف شده است. ریاض مهمترین دریچه نفوذ خود به دولت‌ها و ملت‌های مذکور را فقر گسترده جوامع هدف و عدم وجود زیرساخت‌های مناسب برای بهره‌برداری از ظرفیت‌های داخلی آن‌ها دانسته و انتظار می‌رود که از طریق سرمایه‌گذاری‌های کلان تا یک دهه آینده در صدد تثبیت جای پای خود در این کشور‌ها باشد.

آنچه که در بخش دوم این مجموعه مقالات گفته شد، تنها بخشی از فعالیت‌ها و اقدامات بین‌المللی حاکمیت سعودی است که در جهت جبران و سرپوسش کذاشتن بر نواقص، کاستی‌ها و اختلالات داخلی دنبال می‌شود که در بخش اول مقاله در ابعاد نقض حقوق بشر و سرکوب و دیکتاتوری و تبعیض در این کشور در جریان است.

منبع: تسنیم

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: خاورمیانه عربستان رژیم صهیونیستی عادی سازی روابط عربستان سعودی شبه قاره هند بین المللی طی سال گسترده ای آل خلیفه کشور ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۶۴۵۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان

سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سال‌های اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.

به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته می‌شود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد می‌کند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.

برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی می‌شود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست می‌دهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان می‌دهد.

اما نگاهی دقیق‌تر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان می‌دهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزاره‌ای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.

اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عرب‌های عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سال‌های ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.

با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکرات‌ها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف می‌کند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» می‌داند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگان‌های عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.

این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عرب‌های عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاه‌های آلترناتیو دیگر که در سال‌های اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف می‌کند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا می‌سازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانه‌ای وهابی پیوند می‌زند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد می‌کند و سه دهه پویایی سیاسی و رویداد‌های تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل می‌دهد.

در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آل‌های اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتار‌ها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح می‌کرد.

بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمین‌های عرب پسا عثمانی می‌دانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبهه‌ای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.

سایر سلفی‌ها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آن‌ها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجسته‌ای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی می‌نویسد، سلفی‌ها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.

آنچه از همه این روایت‌های تاریخی برداشت می‌شود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمی‌کاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب می‌کند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیرو‌های تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.

دیگر خبرها

  • گزینه‌های آمریکا در برابر بلندپروازی‌های اتمی عربستان
  • صدایی که از ایران شنیده می‌شود/آیا معمای طالبان حل خواهد شد؟ / فاصله خاورمیانه تا توافق
  • از ۵ قاره در کنفرانس صنعت هسته‌ای شرکت کرده اند
  • الهلال و النصر دست نیافتنی می‌شوند
  • ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
  • سفرهای سریالی مقامات سعودی به پاکستان برای تجارت و سرمایه‌گذاری
  • فروش نسخه‌های جدید اف-۱۵ آمریکایی به عربستان؟!
  • نگاهی به توافق امنیتی جدید عربستان و آمریکا/ واشنگتن و ریاض در انتظار چراغ سبز اسرائیل
  • دیدار امیرعبداللهیان با وزرای خارجه مصر و عربستان
  • وزرای خارجه ایران و عربستان دیدار کردند